من پرندهها را بیشتر از معبود دوست داشتم و این برایم سخت بود؛ و اینکه بخواهم برای کسی بیانش کنم. تا اینکه آیهای از کتاب مقدس انجیل خواندم: �او تو را با پرهای خود پوشاند و تو در زیر بالهایش پناه خواهی گرفت؛ ایمان به او سپر و برج و باروی تو خواهد بود.� نمیدانستم معنای واقعی برج و بارو چیست- در حقیقت مهم نبود- ولی چیزی در عمق وجودم بیدار شد. به من اجازه کامل داده شده بود، پدیدهها را عمیقاً دوست داشته باشم، چون خدا در همه چیزها هست و بخشی از آن چیزها به من بخشیده شده است. در آن روز در راه خانه تصور کردم میتوانم پرواز کنم. باسرعت دویدم، دستهایم را باز کردم و چون بدنم رو به جلو تمایل داشت، پاهایم به عقب متمایل بود، بهحالت پرواز حرکت میکردم؛ گویی پرنده هستم. من یک طلسم به شکل پرنده دارم؛ بالهای آن پرنده نشان زندگیم شده است و مرا به یاد پیادهروهایی که سالها پیش بر فراز آنها پرواز کرده بودم و جادههایی که از آن زمان تاکنون از آن گذر کردهام میاندازد. اکنون پس از سالها که پیدرپی گذشته است، احساس میکنم که خودم چیزی بیش از یک پر شدهام؛ در برابر آنچه زندگی برایم پیش میآورد کمتر مقاومت میکنم و فشارها بسیار آسانتر از کنار من میگذرند. یاد گرفتهام گهگاه در مکانهای آرام استراحت کنم و چیزهایی که دیگر لازم ندارم در پشت سر بهجای بگذارم مانند کینهها، غمها و تأسفها.
من نیروی درونی دارم، یک حالت کشش برای خوب بودن و با تمام قلب بر این باورم که هیچ برج و بارویی، سدی در برابرم ایجاد نمیکند.
107380 بازدید
32 بازدید امروز
57 بازدید دیروز
158 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian