×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عزدواج!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

.

ریگ و سرنوشت

ریگی را با دست به سمت دریا پرتاب کردم، آدم‌های دور و برم خندیدند، شب اما شهابی از آسمان افتاد، شاید یک تخم ماهی یا موجودی کوچک دریایی را با پرتاب سنگم از بین برده باشم؛ شاید هم بی‌آنکه چیزی از بین رفته باشد برای جلبک‌های به دنیا نیامده مأوایی پرت کرده باشم! اما سنگ کنار ریگ امشب نبودنش را حس خواهد کرد. از کجا می‌دانی که دلتنگ نمی‌شود، چون سنگ است؟!
حجم دریا با پرتاب ریگ من بیشتر شد و به اندازه‌ی یک ریگ آب بالاتر آمد و چند شن بیشتر خیس شد. تکه‌ای نان اما روی همان چند شن افتاده بود، چند لحظه بعد پنج ماهی نان را در آب بلعیدند. آن ماهی‌ها وقتی شکمشان سیر شد، عاشق شدند. به زودی بچه ماهی‌های بیشتری در دریا زندگی خواهند کرد.
وقتی سنگ را با شدت پرت کردم، شتاب باد در مسیر پرتاب ریگ بیشتر شد، حس کردم پروانه‌ای آن طرف‌تر از دام عنکبوت نجات پیدا کرد؛ و چند دانه در هوا جابجا شدند. گل‌ها و گیاهانی در راهند و زنبورهایی که منتظرند گل‌ها از غنچگی بیرون بیایند تا شهد آن‌ها را بمکند و عسل‌های شیرین را در کندوهایشان انبار کنند.
آدم‌ها عسل‌ها را خواهند خورد و سرخوشانه شاید به‌سوی دریا برانند. در میان آن‌ها شاید کسی بخواهد از سر شوق ریگی را به میان آب پرتاب کند....
چهارشنبه 20 بهمن 1389 - 6:38:36 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


بوسه


همین که هستی


عشق


نکنه که...


نکاتی در مورد شناخت همسر


کلماتت را خوب انتخاب کن


طبیعت حقیقی یک قلب


زیباترین قلب


وصیت نامه کوروش هخامنشی


طلاق


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

107023 بازدید

54 بازدید امروز

29 بازدید دیروز

104 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements